Published in Iran - Social interactions and entertainment - 29 May 2024 01:31 - 14
درود دوستان
لطفا همگی فقط یک جمله به داستان اضافه کنید و کامنت کنید تا داستان ادامه پیدا کنه
بین هر کامنتتون حداقل یک کامنت از بقیه باشه
ماشینش بنزین تموم کرد و در بیابان بی آب و علف و آبجو موند
بین هر کامنتتون حداقل یک کامنت از بقیه باشه
ماشینش بنزین تموم کرد و در بیابان بی آب و علف و آبجو موند
دوستان این یک مقاله جایزه دار مخفی بود که زمانش تموم شد و دوستانی که کامنت گذاشتن در موعدش، براشون امروز هدیه کوچکی ارسال خواهد شد
Support
Comments (14)
با بیان تف در این زندگی تلفن همراه خود را در آورد
به رضا پیشرو زنگ زد
پیشرو گف ما داریم اینجا زحمت میکشیم مشکل داری بییییی
با چهره ای عبوس و دلی شکسته تلفن را قطع کرد زنگ زد به زین الدین زیدان و گفت پیراهن یکی از اقوام نزدیکتو میخوام
زیزو در جواب گفت اوووووه گابریل
گابریل گفت برو نمیخوامت دیگه برو ناله هاتو برا رضا پیشرو بکن
رضا پیشرو ناگهان در را باز کرد و گفت: نه! من پذیرای هیچ ناله ای نیستم!
ناگاه عزراعیل وارد شد و گفت برای من ناله کن
ناله کن ک ک
و جانش در رفت
وانگهی عزرائیل قهر کرد و قبل رفتن گفتش یه دلیل واسه موندنم بیار☹️
رضا پیشرو گفت بشین شیره خریدم 😍
شیره مورد علاقه عزی جون واقع نشد و عزرائیل درحال رفتن بود که رضا پیشرو فحش گذاشت هر کی بره بیرون بییییییب! ... حالا عزرائیل کمر همت بسته بود که از اونجا خارج بشه ولی ... ادامه بدین
ولی آمدی جانت به قربانم ولی حالا چرا، حالا که شیرهی نامرغوب آوردی چرا
خب دوستانی که تا اینجا کامنت گذاشتن و داستان رو ادامه دادن براشون امروز هدیه ارسال خواهد شد
این یک مقاله جایزه دار مخفی بود😄
شیره جایزه میدین؟
هدایای کوچکی ارسال شد💙